بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر خواهران و برادران عزیز و تشکر میکنم از این که لطف فرمودند و این فرصت را در اختیار بنده گذاشتند و دعوت فرمودند که خدمت شما شرفیاب بشویم.
فرمودند یک شرط دارد و آن آگاهی از سبک زندگی است. من با اجازه شما میخواهم اضافه کنم که دوتا شرط دارد یکی آگاهی است و آن هم آگاهی استدلالی است و دوم یک عزم اجتماعی و ملی. یعنی تصمیم بر این که به این آگاهیها بتوانیم عمل کنیم و الا صرف آگاهی و انباشتگی ذهن از مفاهیم مشکلات ما را حل نمیکند. لازم است اما کافی نیست. عنوانی که دوستان برای این بحث قرار دادند و فرمودند در این حوزه گفتگو کنیم یک بُرشی از بحث سبک زندگی است و این که آیا دقیقاً میشود سبک زندگی را به اسلامی و غربی تقسیم کرد یا نه؟ به چه معنا میشود و به چه معنا نمیشود؟ ما همین را که دوستان فرمودند موضوع اصلی بحث قرار میدهیم که دوستان نکتهای به ذهنشان میرسد یا ابهام یا سؤال یا اشکالی بفرمایند.
آیا سبک زندگی مستقل از سبک تفکر است؟ یا هر نوع تحول و اصلاح در سبک زندگی باید با یک نوع تحول و اصلاح در سبک اندیشه شروع بشود؟ یعنی نوع نگاه ما به زندگی دخالت در تنظیم سبک زندگی دارد یا ندارد؟ این مسئله اول است. اگر کسی به این پرسش پاسخ منفی بدهد من فکر میکنم اصلاً ضرورتی راجع به سبک زندگی نیست چون هر نوع بحثی در این باب، گشودن باب تفکر در این باب است و جهتگیری فکر و طرز فکر بستر اصلییاش برای جهتگیری در سبک زندگی است. کسانی در دنیا معتقدند و این طرز فکر امروز در دنیا قوی هم هست، ابزار رسانه و ثروت قدرت امروز در دنیا در اختیارشان است که معتقدند اساساً دوران دین و دینداری گذشته و سپری شده است. این سخن البته الآن دارد در این دهههای اخیر کمرنگ و کمرنگتر میشود چون نقشآفرینی دین را در عرصه جهان و تمدنها و انقلابها دارند میبینند ولی بطور ویژه در قرن 18 و 19 میلادی و قرن 20 گفتمان حاکم همین بود که دین سالخورده است و عصر دین سپری شده است! بنابراین زمینهای برای گفت و شنود از سبک زندگی دینی معنا ندارد و اساساً کمکم اینطور جمعبندی شد و قرار شد اینطور جمعبندی بشود و تلقین شد که دین یک سبک زندگی به مفهوم تمدنسازانه و جامعهپردازانهاش نیست حداکثر ممکن است یک سبک زندگی شخصی باشد یعنی یک تقسیم و تفکیک مادی و سکولار در حوزه تمدنشناسی و فرهنگشناسی و فلسفه زندگی صورت گرفت که بر آن اساس اعلام شد ما اساساً دو نوع داوری داریم داوری دینی و غیر دینی راجع به سبک زندگی و امروز ما دین را داور نمیدانیم یعنی وقتی شما در مورد سبک زندگی اجتماعی و فردی دین را داور ندانستید طبیعتاً نوبت به بحث از این سبک و این روش و سنتهای زندگی دینی نمیرسد. کسی که اعلام میکند اساساً دین داور نیست و داوری دین را قبول نداریم، دین یک سلیقه شخصی است هر کسی هر دینی و هر مذهبی و هر طور دلش میخواهد در هر خانوادهای آمده و دلش میخواهد باشد نباشد، در این منطق، عقیده فقط یک چیزی مثل سلیقه است یکی سلیقهاش به فلان غذا و فلان نوع لباس پوشیدن تعلق میگیرد یکی یک سلیقه دیگری دارد عقیده را هم بر سبک سلیقه تقسیم میکنند چطور میگویند تو دوست داری لباس سبز بپوشی یا لباس قرمز بپوشی در باب اعتقاد هم میگویند همینطور سؤال کن، تو دوست داری خدا را بپذیری؟ نپذیری؟ دوست داری یک خدا باشد؟ دوست داری سهتا خدا باشد؟ چه دوست داری؟ دوست داری اصلاً نباید وقتی دین و مبنای فکر دینی که توحید است و خداست و خدا و معاد است،مبدأ و معاد است حتی آنها سلیقه شد. عقیده، طبیعتاً مبنا برای سبک زندگی نمیتواند باشد بلکه خود دین را هم سلیقه ما تعریف و تعیین میکند و این اتفاقی است که در 150- 200 سال اخیر در دنیا در غرب افتاد و بخاطر این که به لحاظ قدرت و ثروت و صنعت جلو افتادند و مسلمانان شکست خوردند و ضعیف شدند و عقب ماندند، توسری خوردند، وابسته شدند به لحاظ علمی، به لحاظ اقتصادی، به لحاظ سیاسی و فرهنگی عقب افتادند و حالا امیدواریم این نهضتهای بیداری اسلامی شروع مجددی برای بازسازی تمدن اسلامی باشد که راهی جز وحدت و عزت امت اسلامی با همه مذاهب خود ندارد یک مقداری جبران بشود و آنها از همین جبران میترسند اما این مبنا جا افتاد و در سطح دنیا این را آکادامیزه کردند، دانشگاهیاش کردند دانشگاهی و روشنفکریاش کردند و بعد از طریق رسانهها گفتمانسازی کردند سبک لباس پوشیدن، سبک غذا خوردن و سبک سخن گفتن بچهها با پدر و مادرشان، سبک تعامل زن و شوهر با هم، سبک روابط جنسی، سبک روابط اجتماعی، مدنی، خانوادگی، کمکم میبینید برای ما سبکسازی شد. متأسفانه مسلمانها در این 100- 150 سال قدرت سبکسازی را از دست دادند برخلاف یک دورانی که تمدن اسلامی مرکز سبکسازی برای کل جهان بود. امروز مسلمین ضعیف و ضعیفتر شدند تا آغاز قرن 20 اساساً تمدن مسلمین کلاً متلاشی شد و در این صد سال اخیر، کل جهان اسلام کم و بیش تحت کنترل غرب و ارتشهای غربی قرار گرفت،تمام حکومتها در کشورهای اسلامی، سکولار و دست نشانده غرب یا آمریکاییها یا انگلیس یا فرانسه، یا ایتالیا، یا روسیه، همه نوکرهای اینها بودند الآن هم هستند یعنی جوامع اسلامی تفکیک و تقسیم و تجزیه شدند امت اسلامی به 50- 60 کشور تقسیم شد اختلافات مرزی بین آنها تعریف شد اختلافات مذهبی و نژادی و قومی تعریف شد که دیگر هویت تو مسلمانی نیست هویت تو یا مذهب توست بنابراین شما همه یک امت نیستید شما دو – سه امّت هستید یا قومیت و نژاد توست باید وقتی از تو میپرسند تو کیستی نباید بگویی من مسلمانم، باید بگویی من فارسم، من ترکم، من کُردم، من بلوچم، من عربم باید این را بگویی. وقتی میپرسیم تو کیستی؟ نباید بگویی من مسلمانم! باید بگویی من جعفریام، یا شافعیام، یا حنفیام، یا مالکیام و... این اولین ضربه بود که مسلمانان هویت واحد اسلامی را کنار بگذارند در جواب تو کیستی؟ شما کیستید؟ نگویند ما مسلمانیم! نگویند ما انسانیم! از مذهب فقهیشان بگویند، از قومیت و نژادشان بگویند. از قبیله و قومشان بگویند. از طبقهشان بگویند، یعنی هویتشان را با سرمایهداری تعریف کند ما جزو طبقه یک هستیم! و از این قبیل. این یک ضربه که باعث شد امّت اسلامی متلاشی شد البته علت اصلی آن هم ضعف خود ماها بود. اینها که مدام تقصیر دیگران میاندازند برای این که تقصیر خودشان را بپوشانند اینها ملتهای ضعیفی هستند. آنهایی هم که دشمن و دیگران و توطئههایشان را نمیبینند و تقصیر خودشان و پدرانشان و مادرانشان میاندازند آنها هم خودکمبین هستند و یک مقداری دچار بلاحت هستند هر دویش هست. ما هم دشمن و دشمنان خطرناکی داشتیم و داریم و خواهیم داشت که شبانه روز مشغول توطئه و برنامهریزی هستند و هم خودمان صدتا مشکل داریم سبک فکرمان، سبک زندگیمان، الگوی مصرفمان، روابط اجتماعیمان، روابط اداریمان، رسانههایمان، دانشگاهمان، حوزهمان، بازارمان، وقتی پیامبر اسلام(ص) بازار اسلامی را تعریف میکنند و اهل بیت(ع) میفرمایند بازاری است که در آن دروغ نگویند و قسم نخورند و چانه نزنند و بعد میبینیم در بازارهای ما همین سه تا کار انجام میشود خب این یعنی ما احتیاج به اصلاح داریم. راجع به مدیریتها آن همه آیات و روایات داریم که عقل و انصاف و مراقبت از ضعفاء و گشادهرویی و خدمت به خلق و انتقادپذیری و... و بعد در عمل یک جاهایی خلاف آن را میبینیم پس ما مشکل داریم و باید خودمان را اصلاح کنیم. بازار ما مشکل دارد، رسانههای ما مشکل دارند. این مشکلات را باید دید و در صدد علاج آن درآمد. سبک فکر اسلامی اجتهادی، نه اسلام ارتجاعی و سبک زندگی خدامحور اما توأم با نواندیشی، دیدن مشکلات، تغییر زمان، مکان، حالا توضیح خواهم داد سبک زندگی اسلامی که میگوییم که وقت کسی فکر نکند ما باید به سبک 1400 سال پیش قبایل عرب همهمان زندگی کنیم نه؛ یک چیزهایی تفاوت میکند، سبک زندگی یک متغیراتی دارد و یک ثابتاتی دارد ثابتات آن، ثابتات الهی است و متغیرات آن متغیّرات بشری است کسی فکر نکند سبک زندگی اسلامی یعنی باید از همه جهات شبیه قبایل مکه و مدینه و 1400 سال پیش زندگی کنیم هرگز اینطور نیست ما مثل پدر و مادرهای خودمان نمیتوانیم زندگی کنیم چطور میتوانیم مثل آنها زندگی کنیم؟ الآن سبک زندگی ما و شما با پدربزرگ و مادربزرگهایمان یکی است؟ اصلاً نمیتوانیم نباید هم یکی باشد زمان یعنی همین، تحول یعنی همین. لذا در روایت اهل بیت(ع) داریم از حضرت امیر(ع) و اهل بیت(ع) هست که فرزندانتان و نسل بعد از خودتان تربیت اسلامی کنید اما برای زمان خودشان نه برای زمان شما. همه چیز را نباید با خودت مقایسه کنی دوران ما اینطوری بود دوران شما فلان. خب دوران ما گذشت دوران جدید هم میگذرد 40 سال دیگر هم شما با بچههایتان نمیتوانید توقع داشته باشید مثل شماها زندگی کنند. پس یک متحولات و متغیّراتی در سبک زندگی هست. یک ثابتاتی هم هست که سبک زندگی را اخلاقی، عادلانه، انسانی و شرعی میکند این که کدامها ثابت است و کدامها متغیر است اصل اجتهاد و تمدنسازی اسلامی یعنی همین. این آگاهی میخواهد، التزام میخواهد و مدیریت میخواهد. این نکته دوم.
نکته سوم آن تعبیری که عرض کردم که جریان فکر مخالف سبک دینی زندگی، اساساً سبک اسلامی حالا چه به اسم غربی و چه به اسم شرقی، اسم و مدل آن مهم نیست داوری دینی را در جهت دادن و تعریف سبک زندگی بخصوص در عرصه اجتماعی زیر سؤال میبرد و میگوید ما یک داوری دینی داریم متدینین در زندگی شخصیشان حداکثر مصرف کنند ولی داوری غیر دینی است که باید سبک تمدن و زندگی را در عرصه و امر عمومی بسازد و اختلاف نظر از همین جا شروع میشود که اصلاً داوری دینی و غیر دینی یعنی چه؟ در این منطق میگویند داوری غیر دینی، داوری عقلانی و علمی معطوف به منافع و لذائذ زندگی است. داوری دینی مثل این که یک داوری غیر عقلانی و غیر علمی است و کاری هم با دنیای بشر، زندگی بشر و منافع بشر ندارد خود این تقسیم توجه داشته باشید این سنگ بنا که این تقسیم است یک تقسیم غلطی است. این تقسیم ممکن است در تفکر مسیحی، بودایی معنادار باشد اما در تفکر اسلامی و قرآنی این معنادار نیست ما اصلاً چنین تقسیمی در سبک زندگی نداریم که اینها امور مادی است اینها امور معنوی است. تمام امور مادی، معنوی هستند اگر درست با آنها مواجه بشویم و امور معنوی مادیاند اگر با آنها نادرست مواجه بشویم. ببینید از کجا دارد دو شاخه میشود؟ آیا این که دین به امور مشروعیت میدهد و حق و باطل را تعریف کند؟ یا ضرورتهای اجتماعی و اهواء و تمایلات ما باید به دین مشروعیت بدهد؟ یعنی جایگاه دین را تغییر میدهد. خودِ دین را ممکن است نفی نکند اما جایگاه دین را از تعریف تمدن و سبک زندگی آنجا تغییر بدهد؟ یا این تفکیک که در سبک زندگی دینی یکسری اسطورهها و اساطیری حاکمیت دارد اما در زندگی غیر دینی هرچه به اصطلاح سکولاریزه و غیر دینی بشود این اسطورهها رقیق میشوند به این معنا که اینها به جهانبینی و ارزشهای دینی اسطوره میگویندیعنی اینها مایه و منشأ عقلانی ندارند و بنابراین هرچه زمان جلوتر برود زندگی با جهانبینی و ارزشهای دینی مثل این که دارد ضعیفتر و ناممکنتر میشود. اینها همه پیشفرضهای این تفکر نادرست و غلط است که حالا اسم آن را پیشفرضهای غربی میگذارند که حالا من اصراری هم ندارم که کلمه غربی به کار ببریم چون در غرب هم دیدگاهها مختلف است و در شرق هم تفکر مادی و خرافی و شرکآمیز زیاد است این تقسیم غربی – شرقی خیلی تقسیم دقیقی نیست ولی خب از یک جهاتی یک تقسیم نمادین شده است.
نکته سوم؛ وقتی بحث سبک زندگی دینی میشود باز بر مبنای نگاه سکولار به دین، میگویند ما یک دینداری فردی داریم که امر درونی است قابل اندازهگیری هم نیست از نظر آنها قابل اندازهگیری نیست از نظر ما با توضیحاتی که دارد کاملاً قابل اندازهگیری هست منتهی با ترازو اندازه نمیگیرند هر چیزی معیار اندازهگیریاش متناسب با خودش است. یک ایمان فردی و سطح دینداری فردی داریم که این در یک شرایطی تضعیف میشود یک افول پیدا میکند و یک چیزی هم داریم به نام نهادهای دینی، چون باز در این تفکر دین را به عنوان یک نهاد میشمارند در عرض بقیه نهادها. دوستانی که جامعهشناسیهای ترجمهای را خواندند این را متوجه میشوند که اینها را نهادهای اجتماعی تعریف میکنند و یکی هم نهاد دین است این هم که میگویند تفکیک نهادها از هم. که دین یک نهاد است، اقتصاد یک نهاد است، آموزش و پرورش یک نهاد، رسانه یک نهاد است، این تفکیک نهادها از هم. بعد میپرسیم نهاد دین چیست که یک نهاد اجتماعی است و نهادهای دینی چیست؟ بعد آخرش میبینیم میگویند مسجد! کلیسا! و امور خیریه. بعدها هم گفتند اینها دینی نیست یا لااقل منحصراً دینی نیست لازم نیست مؤسسات خیریه و خدمات، لازم نیست اینها دینی باشد حالا دینییون هم میخواهند بکنند بکنند ولی این ربطی به دین ندارد چنانچه کمکم به جای معنویت مذهبی که حداقل کلیسا هیچ کارکردی ندارد حداقل به خاطر تخلیه روانی هفتهای یک بار! آن را هم گفتند به آن هم خیلی نیازی نیست ما به شما مدیتیشن یاد میدهیم کنترل این ورزشهای اعصاب و روان و موسیقیدرمانی و شیشهدرمانی و مواد مخدر، L.S.D و ماریجوآنا و حشیش، همان حال و احساسی که آنجا میخواهید اینجا هم هست! حتی معنویت هم ربطی به دین ندارد! ببینید سبک زندگی غیر دینی که اول آمد گفت دین یک نهاد اجتماعی در عرض بقیه نهادهاست نه اینکه همه نهادها میتوانند دینی یا غیر دینی عمل کنند یعنی شما نباید اقتصاد و سیاست را به اخلاقی و غیر اخلاقی و مشروع و نامشروع و دینی و سکولار تقسیم کنید بلکه همه اینها در عرض هم هستند. یعنی الآن شما لیوان را تقسیم به میکروفنی و غیر میکروفنی تقسیم میکنید؟ یا میکروفن را تقسیم به لیوانی یا غیر لیوانی میکنید؟ این کار را نمیکنید چون اینها نهادهایی در عرض هم هستند و باید تفکیک بشوند این یک نهاد است آن یکی است و آن یکی. اولین کار این بود که به جای این که دین، جهتبخش به نهادهای اجتماعی بشود مبنا و غایت آنها باشد و بگوید وارد بازار عرصه اقتصاد میشوی یا وارد پارلمان میشوی عرصه سیاست، وارد رسانه میشوی در دانشگاه وارد میشوی، خانواده تشکیل میدهی، در همه اینها که اسم اینها را نهادهای اجتماعی گذاشتی در همه اینها میتوانی به دو سبک عمل و زندگی کنی. سبک اسلامی و سبک غیر اسلامی. به جای این چه گفتند؟ گفتند ما یک اقتصاد داریم، سیاست داریم، آموزش و پرورش داریم و یکی هم دین داریم! روشن شد که چگونه کلاهمان را برداشتند؟ گفتند دین در عرض اینهاست. بعد کمکم گفتند خب حالا هر نهادی یک کارکردی باید داشته باشد کارکرد مدرسه معلوم است کارکرد بازار معلوم است کارکرد رسانه معلوم است کارکرد خانواده هم اجمالاً معلوم است کارکرد مذهب چیست؟ چون دست و بالش را در جهت دادن به سبک زندگی اقتصادی و سیاسی و حقوقی و تعلیم و تربیت و رسانه که بستید گفتید اینها جدا هم از هستند. تفکیک نهادها از هم، تجزیه، تفکیک دین از سیاست، تفکیک اخلاق از اقتصاد، تفکیک ماده از معنا، این تفکیکها را کردید بعد حالا آمدند سراغ خودش. بعضیها گفتند بگذار تفکیک کنند اقلاً ما را به رسمیت بشناسند ولو در حد یک نهاد در عرض بقیه نهادها، دین را کلاً حذف نکنند اینها آدمهای سادهلوحی بودند فکر کردند وقتی این تفکیک شد آنها دست از سرشان برمیدارند در حالی که وقتی تفکیک شد و دست تو از اصلاح و هدایت بقیه نهادهای اجتماعی کوتاه شد بعد سراغ خودت آمدند گفتند خب، پس دین، حق ندارد نهادهای اجتماعی را تعریف کند خودش یک نهاد است حالا میآییم سراغ دین، میگوییم جنابعالی نهاد دین اصلاً چهکارهای؟ کار تو چیست؟ ما اصلاً چه نیازی به تو داریم؟ تو که در رسانه و آموزش و پرورش و حقوق و تکالیف، سیاست و اقتصاد که به شما مربوط نیست میکروفن یک کاری دارد و لیوان هم یک کار دیگر دارد. شما اینجوری هستید. خب حالا خودت چی؟ میخواهیم ببینیم جنابعالی که مثلاً لیوان هستی ما از اصلاً به تو نیاز داریم؟ کارت چیست؟ قرار شد کار تو فقط معنویت و اخلاق باشد. معنویت و اخلاق هم قرار شد به سبک زندگی کاری نداشته باشد. ببینید این تجزیه که ما جداگانه اقتصاد داریم، جداگانه سیاست داریم، جداگانه روابط جنسی داریم، جداگانه نهادهای آموزش و پرورش داریم، جداگانه هم مذهب به معنای اخلاق و معنویت داریم، این یعنی چه؟ مگر شما معنویت و اخلاقتان جدا از بقیه کارهای زندگیتان است؟ ببینید تا الآن روشن شد چه گفتیم؟ یک وقت شما میگویید روابط اقتصادی، سیاسی، جنسی و... اینها به دینی و اسلامی و غیر اسلامی تقسیم میشود یک وقت میگویید این روابط ارتباط و ربطی بین این مسائل نیست که سبک زندگی هستند اینها ارتباطی با دین ندارند دین یک مسئله سلیقهای شخصی درونی است بعد این را که قبول کردید تفکیک نهادها شد بعد سراغ دین میآیند میگویند جنابعالی چه فایدهای برای ما داری؟ میگوید آن بقیه فایدهها را گفتید ما که نداریم اقلاً اخلاق. بعد میگویند برای اخلاق هم به شما احتیاجی نداریم ما با قطع نظر از خدا و آخرت آداب مدنی تعریف میکنیم، اخلاق سکولار تعریف میکنیم که منافع دنیویمان تأمین بشود همه مؤدب باشیم به هم لبخند بزنیم از دیوار هم بالا نرویم این کارها را هم میکنیم فقط برای منافع دنیویمان. بعد نهادهای اخلاق سکولار تعریف میشود یعنی سبک زندگی سکولار و در عین حال که نه به مبدأ و نه به معاد کاری ندارد لذتتان را هم ببرید بعد میگوید معنویت، سنگر آخر دین سکولاریزه شده، معنویت است میگوییم معنویت اجتماعی؟ میگوید نه آن که قرار شد ما در مسائل اجتماعی دخالت نکنیم. معنویت فردی. میگوییم خب معنویت فردی چیست؟ منظورتان این است که اعصاب را آرام میکنید؟ جنگ و دعواها را کمتر میکنید؟ استرس و تنش را کمتر میکنید؟ خب ما به جای اینها هم بدیل داریم از هروئین درمانی تا گفتگودرمانی، رقصدرمانی و انواع و اقسام درمانیهایی که الآن هست، البته قبلاً هم بوده، سکسدرمانی، و از این قبیل. "تخدیر"؛ تخدیر یک لغت دیگر هم دارد که هم معنا با آن "تخریر" است. میدانید تخریر چیست؟ یعنی خر کردن! تخدیر همان تخریر است. تخدیر یعنی تو بیداری ولی در واقع خوابی! عمودی در خواب دارید راه میروید. خوابگَردید. چشمهایتان باز است ولی نمیبینی. گوشتان باز است ولی نمیشنوی. جمجمه و مغز دارید، قدرت تفکر ندارید. مقلد محض هستید. هرچه رسانهها، فیلمها، سبکسازها، برای ما سبک بسازند سبک لباس، سبک غذا، سبک روابط جنسی، سبک خانواده، سبک بازار، سبک روابط اجتماعی، میپذیریم. تقلید؛ یکی از موفقترین روشهای تخدیر است. تقلید به این معنا که من درست مثل طوطی. ببینید طوطی کلمات را شبیه به آدمها به کار میبرد گاهی ممکن است یک جمله خیلی پروفسورمنشانه هم به آن یاد داده باشند میگوید ولی هیچ از این کلمات به جز صوت نمیفهمد! نمیفهمد معنی این کلمه چیست؟ لذا شما به یک طوطی فحش یاد بده یا یک کلمات خیلی مقدس و مهم یاد بده، هر دویش را یاد میگیرد. طرف ضدانقلاب بود، گفتند طوطیاش گم شده، صبح زود آمد کلانتری محل، گفت آقا طوطی ما گم شده. گفت من چه کار کنم؟ گفت حالا اگر پیدایش کردید و راجع به مسائل سیاسی چیزهایی گفت آن نظر شخصی خودش هست. مسئولیتش با خودش هست، توی خانه فحش میدادند این طوطی یاد گرفته، او گفت خواستم بگویم آن نظرات شخصی خودش هست! حالا بسیاری از ما در روش سبک زندگی طوطی هستیم یا از سبک پدران و مادرانمان بدون تفکر تقلید میکنیم که آن هم دارد ضعیف میشود که البته آن هم خوب نیست آن هم باید با فکر و تأمل باشد بعد هم مگر سبک زندگی پدران و مادران ما همهاش اسلامی است؟ پدر و مادرهای ما و شما، پدربزرگ و مادربزرگهای ما درست است که اسمش قدیمی و سنت و مذهبی است اما بسیاری از کارهایی که اینها کردند خلاف اسلام بلکه خلاف عقل است. اینطوری نیست که نسلهای قبلی ما، پدران و مادران ما روش زندگیشان درست بوده است، سبک زندگی ما خودش اصلاحات میخواهد، خیلی از جاهایش معقول نیست، اصلاً شرعی نیست، اخلاقی نیست منتهی به اسم مذهب و سنت همینطوری جا افتاده است نمیدانیم برای چه؟ هم نه از آن تقلید، نه از سبکهای امروز که بخصوص از طریق رسانهها منتقل میشود که میگویند فکر نکن فقط یاد بگیر. ببین ما چطوری لباس میپوشیم؟ ببین روابط اجتماعیمان چطور است؟ ببین روابط خانوادگی چطور است؟ ببین روابط غیر خانوادگیمان چطور است؟ ببین الگوی مصرف ما چگونه است؟ همان کار را بکن. و بعد میگوییم آقا دین چه میشود؟ میگوید دین اشکالی ندارد اگر همان سطح دینداری فردی است که قابل اندازهگیری نیست این اولاً اگر ضعیف میشود یا دارد افول میکند منشأ این رشد امور غیر دینی و نهادهای عرفی و سکولار نیست تقصیر ما نیست برای این که اصلاً این کارها ربطی به هم ندارد. دینداری در تعریف غربی، دینداری مربوط است به این معنا، ایمان به امر قدسی هرچه که هست. یا آنچه که تو فکر میکنی قدسی و مقدس است ولی آن چیزی که سبک زندگی واقعی است این تحولات دنیوی و عرفی است این چه ربطی به امر قدسی دارد؟ تفکیک عرفی از قدسی. این راجع به آن. میگوید اگر دینداری فردی افول میکند اصلاً تقصیر ما نیست و آن ربطی به ما ندارد ربطی به دین ندارد دین یک فرضیه است یک چیزی در ذهن خودت هست یک سلیقه شخصی است مثل این که به یک رنگ خاصی علاقه داری در همین حد نه بیشتر. اینها قرار نیست برای تو سبک زندگی درست کند و جهت به تمدن بدهد! در باب نهادهای دینی هم، نهادهای دینی از نظر اینها صرفاً برآیند کُنش جمعی دینداران است افول و رونق اینها هم باز ربطی به دینداری فردی درونی شما ندارد. یعنی ممکن است دینداری درونی فردی در شما ضعیف باشد اما به یک دلایلی یک نهاد به اصطلاح دینی در جامعه تقویت هم شده باشد یا برعکس. ببینید این ارتباطات گسسته میشود، حتی ارتباط درون با بیرون، ارتباط فرد و جمع قیچی میشود، ارتباط ماده و معنا قیچی میشود، ارتباط دین با سبک زندگی قیچی میشود. ارتباط عقل و نقل قیچی میشود و قطع میشود. 7- 8 تا ارتباط بنیادین در سطح تفکر و سبک فکر و سبک زندگی منقطع میشود و نتیجهاش همین میشود. بعد در نهایت جمعبندی میکنند که اگر دین را نهاد را نهاد اجتماعی میدانید و بعد میگویید این نهادهای مذهبی دینی در جامعه، مثل مسجد، مثل هیئت، و... اینها سپاه نهاد دین هستند رونق و زوال اینها ملاک رونق و زوال دین در جامعه باشد خب در بیدینترین نظامهای سیاسی هم اینها هست نترسید یعنی الآن در سکولارترین کشورهای دنیا هم بالاخره مسجد هست، کلیسا هست، هیئت هست، اینطوری نیست که کسی باید جلوی شما را بگیرد، چون بعضیها قله مذهب را همان هیئت و عاشورا و سینهزنی میدانند! آش نذری میدهد این دیگر مذهبی شد! مثلاً نیمه شعبان چراغانی میکنیم عاشورا هم سیاه میپوشیم ما دیگر خانواده مذهبی هستیم از نظر بعضیها این مذهب است. در تفکر سکولار غرب هم نماد غرب همین بیشتر نیست میگوید اگر این کارهاست همینها را در حکومت سکولار بکنید بیایید وسط لندن خودمان به شما جا میدهیم بروید نماز بخوانید روزه بگیرید، افطاری بدهید اینها ربطی به سکولاریزم ندارد ولی بپذیرید که نهادهای اجتماعی، اقتصادی، رسانهها و تعلیم و تربیت در جامعه هیچ ربطی به دین ندارد یعنی آن حرفی که انبیاء با بشر گفتند و ماده و معنا را تفکیک نکردند اینها میگویند تفکیک بکن این مذهب را ما میپذیریم! ماده را از معنا تفکیک کن! حریم خصوصی را از حریم عمومی تفکیک کن که بگو دین فقط مربوط به حریم خصوصی است تفکیک کن بیرون را از درون، سکولاریزم یعنی همین تفکیکها. اینها را تفکیک کن ما با مذهب مشکلی نداریم مذهبی باش اصلاً برو تا خانه بنشین مذهبی باش تا بمیری! این مذهب که به ما صدمه نمیزند مذهبی که سرمایهداری را زیر سؤال نبرد و مسئول نکند، سرمایهداران جامعه را مسئول نکند، مسئولی که قدرتمندان و سیاستمداران یک جامعه را زیر سؤال نبرد، مجبور به پاسخگوییشان نکند، مذهبی که به تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی و اخلاق عمومی و امنیت اخلاقی کاری نداشته باشد با این مذهب، اینها مشکلی ندارند. این مذهب، صدمهای هم ندارد خودش هم کمکم جمع میشود میگویند در بیدینترین نهادهای سیاسی این نهادهای دینی و اجتماعی به این معنا، حیاتشان تداوم دارد و گاهی هم تقویت میشود اتفاقاً الآن شما بروید بعضی از کشورهایی که کفر و فساد و خیلی علنی است مثلاً میآیند همجنس با همجنس ازدواج رسمی میکنند که خیلی از کشورهای غربی اینطوری است یعنی هم جاهای خاصی برای این کارها دارند و دوستان میدانند در بعضی از شهرهای اروپایی بعضی از روزها لخت مادرزاد میآیند توی خیابان رژه میروند یعنی علناً میخواهند بگویند کل این مفاهیم اخلاقی و مذهب، همه اینها نه تنها چرند است بلکه من میخواهم علناً به آن توهین کنم. خب در این جوامع که اتفاقاً فشار از آن طرف زیاد است این مذهبیهایش هم گاهی از آن طرف قضیه دوآتیشه میشوند لذا اینهامیگویند اتفاقاً این جاهایی که با نهادهای اجتماعی مذهب مبارزه میشود سبک زندگی اجتماعی اسلامی، اتفاقاً در حریم خصوصی و در خانهها و مجامع کوچک و گروههای مذهبی میبینید خیلی داغتر حتی گاهی افراطی هم میشوند چون از آن طرف تعادل نیست و از این طرف هم تعادل نخواهد بود منتهی میگویند دین به معنای – حالا اصطلاح آنهاست – ایدئولوی تمامیت طلب که بخواهد نهادسازی و جامعهپردازی کند و مدام مسائل را حق و باطل کند این نه، این را نمیپذیریم و خطرناک است.
نکته بعدی، سبک زندگی غربی که میگویند مخصوص غرب نیست خیلی از ماها این سبک از زندگی را داریم نمیدانیم اسم آن چیست، ولی آن چیزی که در حوزه فلسفه اخلاق تعریف شده که من عبارت "بنتام" را که یکی از پدران این ایدئولوژی سبک زندگی بر اصالت لذت است را برای شما میخوانم که ببینید اینها فحش سیاسی نیست بلکه اینها برایش فلسفه درست کردند. آن چیزی که میگویند به نام سبک زندگی غربی مشهور شده و فقط هم غربی نیست ضمن این که در غرب هم فقط این تفکر نیست ولی خب این تفکر نماد غرب شده برای این که الآن قدرتها و رسانههای غرب بر همین مبنا دارند با دنیا حرف میزنند یعنی بر اساس منافع و لذت، میگوید از همان چیزی که لذت میبرید همان حق بشر است. این یک منطقی است! ببینید به زندگی دستکم از دو زاویه میشود نگاه کرد، دوتا طرز تفکر و دوتا سبک زندگی است، یکی این است که فقط باید از زندگی لذت برد هر کاری را که کیف میکنی همان کار را بکن. حقوق بشر چیست؟ فهرست حقوق بشر چیست؟ هر چیزی را که لذت میبری حق توست. این یک مبنا که حالا عبارت آن را میخوانم که تهمت نزده باشم! و میگویند سبک زندگی درست چه سبکی است؟ میگوید سبک زندگی درست این است که از صبح که بیدار میشوی تا شب که میخوابی یا شب که بیدار میشوی و صبح که میخوابی – که بیشتر اینجا اینطوری است – باید ببینید چگونه میشود از لحظه لحظه زندگیتان بیشتر لذت برد؟ یعنی از خوردن، از خوابیدن، از تمام روابط چه کاری بیشتر لذتبخش است همان کار را باید انجام داد. تنها چیزی که برای تو مهم باشد و به آن نمره میدهی آن نمره لذت باشد! این یک سبک زندگی است که حالا مبنای آن را برایتان میگویم. یک مبنا هم این است که دنیا طویله نیست و نه اتفاقی آمدیم و نه اتفاقی میرویم اینها حساب و کتاب دارد انسان موجود 50- 60 ساله، 70 ساله نیست، انسان یک موجود ابدی است ما هیچ وقت نابود نمیشویم ما ابدی هستیم انسان نابود نمیشود مرگ، پایان ما نیست نوع زندگی عوض میشود و تغییر میکند. این که میگویم سبک تفکر، سبک زندگی میسازد. به این سؤالات، دو جور جواب میدهند. سؤال: 1) انسان فقط موجود طبیعی است؟ یکی میگوید آری و یکی میگوید نه. انسان موجودی روحانی – جسمانی است. و اصالت او هم با روح است این جسم از بین میرود. 2) انسان موجود مختار است اختیار دارد یا مجبور است؟ یک سبک زندگی میگوید اختیار دارد بنابراین مسئول است یک سبک زندگی میگوید انسان اختیار ندارد جبر لذت است، جبر غریزه است، جبر تاریخ است، جبر اقتصاد است، جبر جنسیت، که ایدئولوژیهای مادی قرن 19 و 20 همه همینها را گفتند هرکسی یک جبری را گفت، گفت انسان هم مثل حیوانات دیگر است مجبور به جبر غریزه است. عقل و برتر از غریزه و تسط بر شهوت و... این حرفها چیست؟! ما ابدی هستیم یا موقت؟ یک سبک زندگی میگوید ابدی و یکی میگوید موقت. عقاید مهم هستند یا نیستند؟ یکی میگوید بله، یکی میگوید نه، حقیقت مطلقی وجود دارد یا ندارد؟ یک سبک میگوید بله، یکی میگوید نه. اخلاق راست است یا دروغ است؟ قراردادی است خودمان ساختیم؟ کاملاً همه چیز آن، اصل و فرع آن نسبی است؟ و این که میگوییم واقعاً چه کار خوب است و چه کار بد است همه اینها مندرآوردی است؟ یا نه اخلاق در این عالم، یک مبنایی دارد؟ یکی میگوید مبنا دارد، یکی میگوید ندارد. آخرت هست یا نیست؟ یکی میگوید بله، یکی میگوید نه. نوع سبک زندگی ما در دنیا به آخرت و ابدیت ما مربوط است و تأثیر میگذارد یا نمیگذارد؟ یکی میگوید میگذارد یکی میگوید نمیگذارد! عدل و ظلم راست و واقعی است یا نسبی و من درآوردی است؟ حقوق واقعاً وجود دارد که بنده حق شما را غصب میکنم یا نکنم یا نیست همه اینها فرضی است؟ ساخته اجتماع است،اختراع ماست؟ یکی میگوید حقوق و عدالت مبنا ندارد یکی میگوید مبنا دارد، سعادت و شقاوت چیست؟ یکی میگوید فقط لذت است یکی میگوید به کمال است، اصالت کمال و اصالت لذت.
پس ببینید به سؤالات خیلی مهم، دستکم دو نوع میشود جواب داد. دو سبک فکر ایجاد میشود و بر اساس اینها دو سبک زندگی ایجاد میشود. در یک سبک، حلال و حرام معنا پیدا میکند. در یک سبک دیگر حلال و حرام معنا پیدا نمیکند. ما نمیتوانیم برویم توی باغ وحش به حیوانات بگوییم این کار را نکن حرام است این کار را بکن حلال است! مثلاً یک کسی برود توی طویله شروع کند با گوسفند و گاو، از آنها و با آنها راجع به شریعت صحبت بکند و بگوید ببینید موجودات گرامی، واجب داریم! حرام داریم! اخلاق داریم! عدالت داریم! ظلم داریم! خب این دیوانه است کسی که میرود به حیوانات این حرفها را میزند حالا سؤال این است که آیا کسی که خطاب به انسانها هم این حرفها را میزند یعنی انبیاء(علیهمالسلام) کسی که با انسانها هم این حرفها را میزند همانقدر مضحک و خندهدار است که یک کسی میرود توی طویله با حیوانات این حرفها را میزند این دوتا مثل هم است؟ یکی میگوید بله، یکی میگوید نه. یکی میگوید همانقدر که میروید با حیوانات از حلال و حرام صحبت میکنید احمقانه است وقتی با انسان از حلال و حرام صحبت میکنید آن هم احمقانه است برای این که بین انسان و حیوان تفاوت جوهری نیست. فقط حیوان روی چهارتا پایش راه میرود این روی دوتاپایش راه میرود! آن عرعر میکند، این حرف میزند! آن علف میخورد! این هم علف میخورد و هم گوشت میخورد! حیوانات بعضیها هم علف میخورند، بعضیها گوشت میخورند، این حیوان دوپا هم علف میخورد سبزی و میوه میخورد و هم گوشت میخورد! تفاوتها در همین حد است. پس این هم نکته بعدی که به سبک زندگی نمیتوانید جواب بدهید الا این که سبک تفکر، طرز فکر روشن بشود چیست در پاسخ به سؤالات اساسی بشر. همان که حضرت امیر(ع) میفرمایند که: «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَیْنَ و فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ» خداوند بیامرزد کسی را که به این سه پرسش اصلی و مبنایی و رادیکال در زندگیاش بیندیشد و جواب بدهد که از کجا آمدهای؟ کجا هستی و چه میکنی؟ و کجا خواهی رفت؟ اکثر ما (بشریت) اصلاً به این سهتا سؤال فکر نمیکنیم.
ببینید این بخش را جمعبندی کنم، ما دوتا سبک زندگی داریم یک سبک زندگی که به این سه سؤال میاندیشد و یک سبک زندگی که به این سهتا سؤال نمیاندیشد. یعنی وقتی شما دارید درس میخوانید، ازدواج میکنید، وارد یک کاری میشود حالا اگر بتوانید ازدواج کنید و اگر بتوانید یک شغلی گیر بیاورید! انشاءالله گیر میآید! همین را به دو سبک میشود، دو جور ازدواج داریم، یک ازدواج مبتنی بر اصالت لذت است هرکسی فقط خودش و منافع خودش را میبیند و اینها معمولاً زود به اختلاف میکشد و یک ازدواج مبتنی بر اصالت کمال است که ما باید لذت ببریم و میبریم، اما لذتی که با کمال و تکامل ما منافات داشته باشد از آن صرفنظر میکنیم. پس بینید دوتا سبک ازدواج داریم، دو نوع سبک فارغالتحصیلی داریم شما فردا که مدرکتان را میگیرد و توی جامعه میروید دوجور آدم هستید، صنفی به این مسائل نگاه نکنید. پزشکان دو تیپ هستند، پرستاران دو تیپ هستند، راننده دو تیپ است، نانوا دو تیپ است، تاجر دو تیپ است، کاسب دو تیپ است. صنفی نگاه نکنید همه اینها دو سبک هستند، یک سبک آنهایی که به این سؤالات جواب توحیدی میدهند و یکی آنهایی که جواب نمیدهند و شکاکانه برخورد میکنند و میگویند اصلاً معلوم نیست چی به چی هست یا جواب الحادی و مادی میدهند. پس از اینجا مسئله شروع میشود.
هشتگهای موضوعی